علی جون بزرگ میشود

سلام خاله جونم

قربوووووونت برم که اینقده خوردنی شدی که نگو!!!!!!
اینقدر شیرین حرف میزنی.از بس صحبت کردنت با مزه است اذیتت میکنیمم که بعضی کلمه هارو تکرار کنی.مثلا نکن رو نتن تلفظ میکنی.

میگی بشینم؟

بابا دششویی(بابا رفت دستشویی)

دادا توپ بازی

انور(انگور)

علیه

اب باشیه(اب بازی)

ال له(اره)علی ارمیارو دوست داری ؟ال له

علی بگو عزیز:عشیش

بوخورم؟

میگی:گوبه دادا بوخور

دوخ بده

مامانی بهت میگه :علی برو گوشیم رو بیار.میری و برمیگردی میگی :نیشت هاپو خورد.

همسایه مادرجون اینا اسمش خدیجه است ما سید خدیجه خاله صداش میزنیم .دیروز داشتی میرفتی اونجا پرسیدم داری کجا میری؟گفتی:خونه آله آله.

تو و دادا باهم بازی چام چام میکنید.ارمیا شعرش رو میخونه و تو میگی نانام وو فیش اخرش رو تو همیشه زودتر میگی و انجام میدی بعدش کلی تو سر کول هم میپرید و میخندید.الهی همیشه دلتون شاد و لبتون خنده باشه و ناراحتی ازتون دور باشه.

وقتی عصبانی میشی دو تا کلمه بد یاد گرفتی که میگی.ازبس بامزه میگی با این سن کم دلمون میخواد همینطور تکرار کنی هرچند که حرف بد بده!بابانقی بشنوه دعوات میکنه.من نمیدونم چه جوریه که شما فورا حرف بد رو تشخیص میدین و مثل اهنربا جذب میکنیدو موقع عصبانیت  ازشون استفاده میکنید.مثلا مامانی بهت میگه بگو نازی!ولی اون موقع اصلا این کلمه نازی رو نمیگی!

ندس:نرگس

اننار

اوه خاله جون رقص میکنی اینقدر قشنگ و باحال.

همچنان سر چیزای کوچک با دادا دعوا میافتی و گازش میگیری .

عزیزجون و باباحاجی ت رفتن سفر خانه ی خدا.

عزیز خاله فعلا همینا یادم بود باز میام برات مینویسم اگه عکساتو مامانی بده میزارم اینجا.