نی نی علی کوچولونی نی علی کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

علی روشنی کلبه ما

نی نی و محرم

  عشق یعنی آتش افروخته / عشق یعنی خیمه های سوخته عشق یعنی حاجی بیت الحرام / دل بریدن ها وحج ناتمام عشق یعنی غربت نور دوعین / عشق یعنی گریه برقبر حسین عشق را گویم فقط در یک کلام / یا اباالفضل وحسین و والسلام     سلام پسر مامانی.حالت چطوره عزیزم.ببخشید که مامانی چند روزی نتونست باهات حرف بزنه چون سرم شلوغ بودو خیلی درس داشتم.شاهزاده ی کوچولوی من ماه محرم شروع شده و عزاداری ها و دسته روی ها از همین روزا شروع میشه.عزیزم امیدوارم تو از همین کوچولویی وقتی تو دل مامانی هستی دوستدار اهل بیت و امام حسین باشی و تو زندگیت ادامه دهنده ی راهشون باشی. شازده کوچولو من بی صبرانه در انتظار دیدن ...
30 آبان 1391

حرف مادرانه

سلام پسر گلم امروز حالت چطوره ؟خوبی ؟ شاهزاده ی من تو قصرت تو دل مامانی خوش میگذره شیطونی میکنی؟ امروز شاهزاده ی گلم سر کلاسام تو دانشگاه باهام حاضر شد.هی تو کلاس شیطونی میکرد انگاری داشت مثل مامانی درس یاد میگرفت . پسر عزیزم ببخشید که چند ساعت مجبور شدیم سر کلاس بشینیم خسته ت کردم. ما منتظرتیم زودی بیا پیشمون. فرشته ی کوچولو ببخشید که  مجبوری از بهشت خودت خداحافظی کنی  اما نگران ن باش من و بابایی قول میدیم وقتی بدنیا اومدی بهشتی زیبا برات بسازیم. ...
14 آبان 1391

اولین پست مامانی

سلام پسرم ثمره ی عشق زندگی من و بابایی. پسر گلم تا یه ماه پیش که تو ٥ ماهگی بودی زیاد تکون نمیخوردیمن فقط گاهی اوقات چندتا نبض رو احساس میکردم.اونا هم که بعضی اوقات دیگه نمیزد خیالاتی میشدم و نگران.مامانی خیلی ناراحت بود که نکنه برای شاهزاده ی کوچیک مون اتفاقی افتاده باشه که تکون نمیخوری.نگو که هنوز وقتش نبود. پسرم هنوز خیلی کوچک بودی و دست و پای نازت قدرت ضربه زدن به شکم مامانی رو نداشت.ولی الان که تو ماه ششمی روز و شب  کاملا حرکت و تکونات رو حس میکنم.دیگه من و بابایی رو از نگرانی دراوردی. افرین شاهزاده ی من تو هرچه بیشتر تو خونه ی کوچیکت تو دل مامانی بیشتر تکون بخوری من و بابایی خوشحال تر میشیم .نگران من هم اصل نباش من اذ...
14 آبان 1391

برای اولین بار

سلام خاله جونی عزیز خاله امروز تقریبا بعد اینکه یه سال از درست کردن وبلاگ برای ارمیا میگذره این وبلاگ رو برای تو درست کردم تا مامان جون از این به بعد برات از شیطونی هات دلبری هات بنویسه تا برای همیشه به یادگار بمونه. ومن این افتخار داشتم تا اولین یادگاری رو تو این دفتر برات بنویسم. ناناز خاله جون امیدوام صحیح و سالم تپل و مپل بیای تو بغل مامانی. و من هم مثل مامانی خاله جون بشم و ارمیای شیطونک یه پسر خاله ی خوشگل بگیره که باهم اتیش بسوزونید و مادرجون رو عصبانی کنید. دوستت دارم نی نی کوچولو
6 آبان 1391