نی نی علی کوچولونی نی علی کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

علی روشنی کلبه ما

5 و 6 ماهگی علی قشنگه

سلااااااااااااااااام ناناز خاله جون ای من قربون دلبری و خوش خنده بودنت برم عززززززززییییییییییییززززززززززززم. وااااااااای اینقده خوردنی و خوشمزه شدی که نگو.شیرین  مثل عسل! عزیزم مامانی از پایان ٥ ماهگی یعنی ٢٥ خردادماه غذای کمکی ت رو با فرنی رقیق شروع کرده.اخه پسر تپلی ما کمی شکمو تشریف دارن و برا غذا گریه میکنه.دوست داری همه ی اون غذاهای رنگانگ و خوشمزه رو بخوری.اگه بهت ندیم میزنی زیر گریه اخه  شکمو خان زوده برات نانازم. دوهفته ی پیش رفتیم اتلیه و پسر ناز ما خیلی و اقا مودب همکاری کرد و عکسای خوشگلی انداخت ماشالله خیلی پسر خوبی بدی و همش میخندیدی. از همون دو هفته پیش تا حالا مثل یه مرد واقعی میتونی بشینی...
23 تير 1392

کارای جدید بهار 92 علی جون

       سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام خاله جونم اخ اخ ببخشید خیییییییییییییلییی وقت اینجا رو اپ نکردم از دلبری ه و کارای جدیدت نگفتم.اخه عزیزم گرفتارم  گرفتار. مادرجون حدود یه ماهه که مریض شده و من و مامانی شیفتی میریم خونه شون و به کاراش رسیدگی میکنیم.مامانی هم که مشغول درس و دانشگاهه و سخت در حال تلاش است.این روزا هم امتحانات ترمشه.ایشالله که موفق باشه خواهر گلم. اما.... ناناز خاله جون که کلی کارای جدید میکنه و در کل مثل خاله جونش خوش استعداده و زرنگه با اینکه تپل و مپل و مثل هلوئه ولی زبر و زرنگ و باهوشه .میگی نه ؟!پس با من همراه شو.... -عزیز خاله میتونه غلت بزنه و مثل کدو قل قل زن ولی خ...
5 خرداد 1392

خاطرات سیزده بدر از زبون مامانی

سلام پسر عزیزم علی جونم اولین سیزده بدر ی بود که باهم به گردش و جنگل رفتیم.صبح خیلی سرد بود و اقا پسری فقط خواب بود. عزیزم ما سیزده بدر رو با مادرجون اینا و خاله جون فاطمه و خاله لیلا شون گذروندیم .که خییلی بهمون خوش گذشت و ساعات خوبی در کنار هم داشتیم. همون اول کار که رسیدیم مادر جون مشغول درست کردن گهواره برای پسری شد.علی جونم هم تو جای گرم و نرمش راحت خوابیده بود. عمو مهدی هم واسه داداش ارمیا تاب درست کرده بود و ارمیا جون چون خیلی تاب دوست داشت اصلا از تاب پایین نمی اومد واین هم برا خاله جون خیلی بهتر بود و داداشی کمتر خاله جونو اذیت کرد. پسر عزیزم امسال با وجود شما به من و بابایی بیشتر خوش گذشت.عکس های زیادی ازت تو اون طبیعت زی...
24 فروردين 1392

اولین بهارتو شکوفه ی زیبا

سلام بر شکوفه ی زیبای بهاری خودم خوشگل جونم بهار 92 برتو مبارک. هرچی ارزوی خوبه مال تو در این سال جدید.عزیزم سلامتی سرمستی سعادت سخاوت و....بقیه شو یادم نمیاد همون 7تای معروف رو برای تو و پدر مادر عزیزت میخوام خدا جون خواهرم و خانواده شو تو سال جدید فراموش نکنی ها بهترینا رو بهشون بده امین. عزیزم موقع واکسن شدن خیلی گریه کردی از اون گریه هایی که دل ادمو ریش میکنه حتی اشکت هم در اومده بود.تا یه ساعت بعد که اومدیم خونه سرحال بودی و میخندیدی دقیقا مثل ارمیا اون موقع ها.اما بعدش از درد هر چند ساعت یه بار یه گریه ای میکردی که چند بار ریسه رفته بودی.از اون گریه هایی که از چشای مهربونت کم پیش میاد بباره.خدارو شکر که همون یه روز بود و ...
29 اسفند 1391

دومین ماهگرد تولد فرشته ی اسمونی

      سلام خاله جون اول اینو بگم که یه بار مطالب رو نوشتم وقتی میخواستم ارسال کنم سایت قاط زد و همه چی پرید! خوشگل ما دومین تولد وزمینی شدنت مبارک باشه.امیدوارم همیشه صحیح و سالم کنار پدر و مادر گلت به شادی زندگی کنی.این تولدت حال و هوای عید و بهار رو داره.عزیزم زندگیت همیشه مثل بهار با طراوت و شاداب باشه انشالله. چند روزی هوا افتابی بود و شما بدون کلاه و پتو راحت اینو اونور میرفتی و کیف میکردی و از هوای پاک استفاده میکردی فقط این نور خورشید میخورد تو چشای ابی ت و اذیت میشدی.چشای دریایی ت تو تلالو نور خورشید بیشتر خودشو نشون میده و میگی که من پسر گلابی چشم ابی ام. قربون خندیدنت برم عزیزم ولی فردا باید بری واکسن ...
25 اسفند 1391